چه ممسکی که ز جود تو قطره ای نچکد


اگر در آب کسی جامهٔ تو برتابد

به مجلسی که تو باشی ز بخل نگذاری


که رادمردی از آن صدر نیکویی یابد

به ابر برشده مانی بلند و بی باران


کدام زایر و شاعر سوی تو بشتابد

کو خود نباری و بر هیچ خلق نگذاری


مر آفتاب فلک را که بر کسی تابد